داستان شازده کوچولو پارت اول
وقتی شش ساله بودم روزی در کتابی راجع به جنگل طبیعی که «سرگذشتهای واقعی» نام داشت تصویر زیبایی دیدم. تصویر مار بوآ را نشان میداد که حیوان درندهای را میبلعید. در آن کتاب گفته بودند که مارهای بوآ شکار خود را بی آنکه بجوند درسته قورت میدهند. بعد، دیگر نمیتوانند تکان بخورند و در شش ماهی که به هضم آن مشغولند میخوابند. من آن وقت درباره ماجراهای جنگل بسیار فکر کردم و به نوبه خود توانستم با مداد رنگی، تصویر شماره ۱ را که نخستین کار نقاشی من بود بکشم. آن تصویر چنین بود: شاهکار خود را به آدم بزرگها نشان دارم و از ایشان پرسیدم که آیا از نقاشی من میترسند؟ در جواب گفتند: چرا بت...
نویسنده :
🌒🐘deniz🐘🌒
10:16